کنایه از گوشمال داده. (انجمن آرا). کنایه از آگاهانیده شده، و لهذا بر شاگرد اطلاق کنند. (آنندراج). گوشمال داده و سیاست شده. (ناظم الاطباء) ، کنایه از شاگرد. (برهان) (انجمن آرا). شاگرد و تلمیذ و شاگرد مکتبی. (ناظم الاطباء)
کنایه از گوشمال داده. (انجمن آرا). کنایه از آگاهانیده شده، و لهذا بر شاگرد اطلاق کنند. (آنندراج). گوشمال داده و سیاست شده. (ناظم الاطباء) ، کنایه از شاگرد. (برهان) (انجمن آرا). شاگرد و تلمیذ و شاگرد مکتبی. (ناظم الاطباء)
روی برگرداندن. روی گردان شدن. اعراض کردن: من از تو روی نپیچم گرم بیازاری. سعدی. من از تو روی نپیچم که شرط عشق آن است که روی در غرض و پشت بر سلام کنند. سعدی
روی برگرداندن. روی گردان شدن. اعراض کردن: من از تو روی نپیچم گرَم بیازاری. سعدی. من از تو روی نپیچم که شرط عشق آن است که روی در غرض و پشت بر سلام کنند. سعدی
دود برآمدن. دودبرشدن. فراگرفتن دود همه جا را. (یادداشت مؤلف). - دود پیچیدن در جایی، فراگرفتن دود آن جای را. (یادداشت مؤلف) : پیچیده دود زلفش در خانه های مردم تا روی آتشینش چشم پرآب بیند. قاسم مشهدی. - دود سودا در سر پیچیدن، خواهان و شیفته و سرگشته شدن: در سرم پیچید آخر دود سودای کسی ورنه عمری بود کاین دیوانه بی دستار بود. بیدل (از آنندراج)
دود برآمدن. دودبرشدن. فراگرفتن دود همه جا را. (یادداشت مؤلف). - دود پیچیدن در جایی، فراگرفتن دود آن جای را. (یادداشت مؤلف) : پیچیده دود زلفش در خانه های مردم تا روی آتشینش چشم پرآب بیند. قاسم مشهدی. - دود سودا در سر پیچیدن، خواهان و شیفته و سرگشته شدن: در سرم پیچید آخر دود سودای کسی ورنه عمری بود کاین دیوانه بی دستار بود. بیدل (از آنندراج)