جدول جو
جدول جو

معنی گوش پیچیدن - جستجوی لغت در جدول جو

گوش پیچیدن(سَ بَ گِ رِ تَ)
تابیدن گوش. میان دو انگشت شست و اشاره، گرفتن گوش کسی و گرداندن، تأدیب و سیاست و مجازات او را
لغت نامه دهخدا
گوش پیچیدن
گوش کسی را در میان دو انگشت شست و اشاره گرفتن و پیچ دادن برای تادیب و تنبیه او
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یَ تَ / تِ)
کنایه از گوشمال داده. (انجمن آرا). کنایه از آگاهانیده شده، و لهذا بر شاگرد اطلاق کنند. (آنندراج). گوشمال داده و سیاست شده. (ناظم الاطباء) ، کنایه از شاگرد. (برهان) (انجمن آرا). شاگرد و تلمیذ و شاگرد مکتبی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ وَقْ قی جُ تَ)
روی برگرداندن. روی گردان شدن. اعراض کردن:
من از تو روی نپیچم گرم بیازاری.
سعدی.
من از تو روی نپیچم که شرط عشق آن است
که روی در غرض و پشت بر سلام کنند.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(تَ گَ دَ)
دود برآمدن. دودبرشدن. فراگرفتن دود همه جا را. (یادداشت مؤلف).
- دود پیچیدن در جایی، فراگرفتن دود آن جای را. (یادداشت مؤلف) :
پیچیده دود زلفش در خانه های مردم
تا روی آتشینش چشم پرآب بیند.
قاسم مشهدی.
- دود سودا در سر پیچیدن، خواهان و شیفته و سرگشته شدن:
در سرم پیچید آخر دود سودای کسی
ورنه عمری بود کاین دیوانه بی دستار بود.
بیدل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ گِ رِ تَ)
خبر افتادن. هو افتادن. بر سر زبانها افتادن مطلبی. شایع شدن. در افواه شایع گشتن
لغت نامه دهخدا
کسی که گوشهای خود را با پارچه و غیره پیچیده و پوشانده، گوشمال داده تنبیه شده، شاگرد تلمیذ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو پیچیدن
تصویر بو پیچیدن
منتشر شدن بو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هو پیچیدن
تصویر هو پیچیدن
شایع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هو پیچیدن
تصویر هو پیچیدن
((هُ. دَ))
شایع شدن
فرهنگ فارسی معین